به نام تنها معبود
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
هنوز در سفرم ، خیال می کنم در آب های جهان
قایقی است و من (مسافر قایق)هزار ها سال است
به گوش روزنه های فصول می خوانم
مرا سفر به کجا می برد؟
شراب باید خورد و در جوانی یک سایه راه باید رفت ،همین.
سهراب سپهری